سلام خدمت دوستان عزیز
امیدوارم از مطالب این وب خوشتون بیاد
نظر فراموش نشه
فعلا بی عنوان....
|
پسر بچه ای بسیار زود عصبانی می شد. پدرش جعبه میخی به او داد و گفت:
هر بار عصبانی شدی،میخی بر دیوار بکوب. روز اول پسر بچه 37 میخ به دیوار کوبید. چند هفته گذشت تا اینکه پسرک به تدریج آموخت که چگونه عصبانیتش را کنترل نماید. کم کم از تعداد میخ های کوبیده شده به دیوار کم شد و پسرک فهمید که......
بقیه در ادامه مطلب(جالبه بخون) ادامه مطلب
کودکی به آسمان بارانی می نگریست و می گفت:...........
"خدایا گریه نکن" بالاخره(یه روزی) آدم های خوبی می شیم
پاییز را دوست دارم بخاطر شب های سرد و طولانی اش بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام بخاطر پیاده روی های شبانه ام بخاطر بغض های سنگین انتظار بخاطر اشک های بی صدایم بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام . . .
هوای شهربهاری ولی غم انگیز است به خودم می گفتم: بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…
خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !
اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم... ادامه داستان رو حتما بخونید ادامه مطلب پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند. چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند. آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: «در اتاق به روی شما بسته خواهد شد ادامه مطلب دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه میرفت و بر میگشت. ادامه مطلب جانی ساعت ۲ از محل کارش بیرون آمد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان قیمتی بخورد و راهی شرکت شود.
ادامه مطلب هند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختر خوشگلی می شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می کند. سپس ماجراهای عاشقانه و اکشنی(ACTION) پیش می آید و سرانجام آندو با هم عروسی می کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود! . . ادامه مطلب “داستان کوتاه” و پندآموز دانه های قهوه یکی از بهترین داستان های کوتا به حساب میاد.امیدوارم لذت ببرید.
زن جوانی پیش مادر خود میرود و از مشکلات زندگی خود برای او میگوید و اینکه او از تلاش و جنگ مداوم برای حل مشکلاتش خسته شده است. مادرش او را به آشپزخانه برد و بدون آنکه چیزی بگوید سه تا کتری را آب کرد و گذاشت که بجوشد. سپس توی اولی هویج ریخت در دومی تخم مرغ و در سومی دانه های قهوه. بعد از بیست دقیقه که آب کاملاً جوشیده بود گازها را خاموش کرد و ادامه مطلب |
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |